ازم پرسید برای چی زنده هستی؟
درحالی دلم میخواست داد بزنم :"بخاطر وجود تو"
گفتم:"برای هیچی..."
ازم پرسید:"برای کی زنده هستی؟"
بااینکه دلم میخواست بغلش کنم و بگم :"دوست دارم"
درحالی که بغض تو گلوم بود و چشام پر از اشک شده بود گفتم:"به خاطر هیچکس..."
ازش پرسیدم:"تو به خاطر کی زنده هستی؟"
لبخندی زد و گفت:"به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است"
نظرات شما عزیزان: