لااقل نگاه کن...
لااقل نگاه کن...

پیرمرد نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت ، با سرعت وارد بیمارستان شد .

 

به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.ماشین به او زد و فرار کرد…

 

پرستار:این بچه نیاز به عمل دارد باید پولش را پرداخت کنید.

...

پیرمرد:اما من که پولی ندارم . پدر و مادر این بچه را هم نمی شناسم!

 

خواهش می کنم عملش کنید . من پول را تا شب برایتان می آورم…

 

پرستار:با دکتری که باید بچه را عمل کند، صحبت کنید.........

 

دکتر بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازد گفت : این قانون بیمارستان است.باید پول قبل از عمل پرداخت بشود.

 

وصبح روز بعد دکتر چه رقت انگیز بر سر مزار دختر کوچکش اشک می ریخت!!!!!

 

و چقدر زود دیر می شود..

 



نظرات شما عزیزان:

mina
ساعت21:41---9 خرداد 1391
سلام دوست عزیزم آپ کردم اگه وقت داشتی بیا پیشم خوشحالم میکنیپاسخ:ایشالله که بتونم:)

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 8 / 3 / 1391برچسب:,

] [ 10:25 ] [ الی... ]

[ ]